۱۳۹۱ دی ۱۵, جمعه

تیپیک (1)



پلیس راهنمایی:
قیافه: بیچاره، وارفته، نزدیک به خفگی
پوشش: لباسِ سفیدِ چرکِ مچاله، کلاه با لبه پلاستیکی براق ور آمده
حرکات:  حالت علّاف با حرکات بی معنی دست بصورت شُل  

نانوا:
قیافه: خیس عرق، خسته، حالتِ ناباروَر
پوشش: پارچه بسته شده به سر کچل، زیرپوشِ توری پاره (بسیار چرک)
حرکات: تیک وارِ بی ربط به پخت نان

معلم دبیرستان:
قیافه: ته ریش چرک، خِنگ
پوشش: پلیور بافتنی کلفت، شلوار سه پیله
حرکات: مضطرب، حالت موجی

دکتر:
قیافه: صورت تراشیده، کلافه و عصبانی
پوشش: روپوش سفید روی پیرهن و شلوار همراه با کروات آبی
حرکات: حداقل تماس و مکالمه با مریض، عجله در معاینه، عجله در تشخیص، عجله در نوشتن نسخه

راننده تاکسی:
قیافه: کوفته، مثل سگ
پوشش: دمپایی، شلوار و لباس گشاد
حرکات: مارپیچ، میلیمتری،  پنجاه پنجاه

۱۳۹۱ دی ۱۴, پنجشنبه

آزمایشگاهِ انسانی


من بصورت نشسته و خواب آلود در صف آزمایشگاه! (ساعت 7 صبح)
پیرمردی که تا کمر خم شده، دست به دل و لنگ لنگان وارد آزمایشگاه میشود.
من در دلم: بیچاره! حالا من هیچمم نیست اینهمه اَدا اطفار(میدونم بابا اطوار) در میارم این بدبخت حتما خیلی مریضه!
دکتر مسئول آزمایشگاه که حال و روز پیرمرد را میبیند میپَرد وسط.
دکتر به پیرمرد: پدرجان شما نمیخواد تو صف وایستید. آزمایشتون چیه؟
پیرمرد:آزمایش ادرارِ فقط.
دکتر: از صبح که تخلیه نداشتین؟ الان آماده هستین برای نمونه گیری؟
پیرمرد: بله پسرم. دیروز که اومدم این آقای دکتر(اشاره با انگشت) بهم گفتن که قبل از آزمایش نَرَم دستشویی. منم از دیروز صبح نرفتم. تمام کلیه هام درد میکنه.
دکتر قرمز میشود، دست پیرمرد را میگیرد: زود برین تو این کابین سریع تخلیه کنین....
من تنها کسی ام که بعلت نزدیکی به صحنه این محاورات را میشنونم و از سرم دارد دود بلند میشود!
دکتر به "این آقای دکتر" (دکتر مورد اشاره پیرمرد): صدبار بهتون گفتم درست توضیح بدین به مردم. این پدرش در اومده از دیروز.
یک ربع ساعت بعد پیرمرد که حالا صافِ صاف راه میرود، سُر و مُر و گُنده از جلوی من رد میشود و میرود بیرون.
من دارم از خنده روده بُر میشوم وسط آزمایشگاه!

دَر


یکم:
خانوم چادری به خانوم چادری بغلیش در اتوبوس: این دخترَ رو نیگا چه شکلی اومده بیرون!! واه واه. اینا دیگه خیلی دَریده شدن.

دوّم:
مهندس معمار جوان به نجار: آقا مگه شما سواد نداری اینجا نوشته بودم. نیگاه کن، نوشته 50 لنگه راست بازشو، 26 لنگه چپ بازشو. شما همه ی دَرا رو برعکس ساختی برادرِ من.
نجاردر جواب مهندس معمار: مهندس جان (با خنده) این بستگی به جهت وایسادن شما داره.فک کنم دفعه اولتونه که متره میکنید!

دوم (بدون تشدید):
فروشنده لوازم خانگی به مشتری: این زودپز روو دَرش یه سوپاپ ایمنی هم داره که اگر به هر علتی سوپاپ اصلی عمل نکرد این سوپاپ پلاستیکی (اشاره به سوپاپ) پاره میشه.
مشتری: خُب اگه پاره شه چکار کنیم؟ خراب میشه؟
فروشنده: این برای ایمنی خودتونه! اگه پاره شد باید این قطعه رو عوض کنید.
مشتری: نه آقا این جنسش عمری نیست. ممنون. (از دَر خارج میشود)
فروشنده رو به فروشنده دیگر با چهره بر افروخته: عجب اُلاغی بود!

سوّم:
زن به مرد: پاشو این دَریچه کولرارو ببند. الان دیگه وسط پاییزه سَردمه. خدایا من از دست تو چی میکشم!
مرد به زن (همراه با دلقک بازی): دووشواری؟! دووشواری نداریم. خیلیم عالیه. یکه!
زن (توی دلش): ببین گیر چه اَنتری افتادیما.

آخر:
وسط کتک کاری در خیابان: دَرِتو بزار بابا.

نیمه پر


"همیشه به نیمه پر لیوان نگاه کنید"
مسئول نمونه گیری آزمایشگاه:  عُق ق خ ....عُق ق خ خ خ ............

حیوان ناطق


فیلسوف یونانی (پچ پچ کنان و در حین مسابقه گلادیاتورها به بغل دستیش): انسان حیوان ناطق است.
بغل دستیش به فیلسوف (پچ پچ کنان): دلیلی قانع کننده برادعای شما نمیبینم.
فَنِ یکی از گلادیاتورها، نشسته در ردیف جلویی و عصبانی از پچ پچ درحین مسابقه (در حال نگاه به عقب و صورت سرخ شده): کدوم گوساله ای زِر زَد باس؟

۱۳۹۱ دی ۱۳, چهارشنبه

Template


دانشمندان جوان کشورمان موفق به اختراع دستگاهی برای -------- شده اند.
 دکتر ------- استاد راهنمای این پروژه در مصاحبه با خبرنگار واحد مرکزی خبر اعلام کرد تمامی قطعات این دستگاه ساخت داخل بوده و تمامی مراحل ساخت آن اعم از طراحی، تست نمونه های آزمایشگاهی تا مدل نهایی به دست متخصصین داخلی صورت گرفته است.
(کات روی صورت دانشجوی مربوطه): این دستگاه میتونه ------------. دستگاه دارای سیستم هشدار دهنده است که به کاربر-------. فقط سه کشور پیشرفته در دنیا محصول مشابه تولید میکنن که در مقایسه، قیمت تمام شده این دستگاه یک دهم مشابه خارجی هست.

توضیح: Template  خبر اختراعات دانشجویی (واحد مرکزی خبر)

Intelligent Design


شیئ اول به دوم: بی کلاس
شیئ دوم به اول: ممکنه که معلوم نباشه اما همه ما از نوادگان کلاسِ شیء هستیم بی سواد.
شرح: OOP

شَتَرق


بچه به باباش: بابا چرا تو زن داری من زن ندارم؟
بابا: پسرم الان تو شیش سالته وقتی بیست سالت شد میری یه دختر خوب برا خودت پیدا میکنی.
بچه غرغر کنان: خوب من الان زن میخوام. وقتی بزرگ شدم دیگه نمیخوام. اصلا وقتی بزرگ شدم چه فایده ای داره.
بابا: باشه ببین بچه من الان اصلا حوصله ندارم یه عالمه هم کار دارم. برو توپ بازی کن.
بچه در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده یه لگد محکم میزند زیر توپ. توپ هم محکم میخورد توی صورت بابا. بابا هم بصورت رِفلکسی شَترق میزند تو گوش بچه.

باب: تجربیات کودکی و اثرات آن بر کاهش نرخ ازدواج 

دل پری


زن: خیلی دلم ازت پُره
مرد: به من چه!  تو خودت هی نق میزدی بچه میخوام بچه میخوام

با هیچکی


نفر اول به رفیقش: میدونی یه چیزایی هست که نمیشه در موردش با هیچکی صحبت کرد.
رفیقش: آره راست میگی، رفاقت واسه همین چیزاست دیگه.
نفر اول:
رفیقش: چرا حرف نمیزنی؟
نفر اول:

روانگردانی


من بعضی روزا یه صدایی میشنوم که باهام حرف میزنه اصلا یه روزایی می یاد پیشم میشینه دو ساعت درد و دل میکنه. به بقیه که میگم میگن تو تمام مدت تنها بودی. چرت و پرت میگی. قاطی کردی. خودمم بعضی وقتا گیج میشم راستش. یادم نمیاد که تنها بودم یا نه.

دکتر: ببین دوست عزیز این یه اختلال روانیه خیلیم شایعه، درمان پذیر هم هست اصلا نگران نباش. اول با دوز کم دارو و جلسات روان درمانی شروع میکنیم اگه دیدیم که بهتر نشدی بعد شاید نیاز به بستری هم باشه. ولی همین که خودتون هم تا حدودی حس میکنید که شاید این چیزایی که میبینید و میشنوید واقعی نیستن خودش نشون میده که هنوز درکتون از واقعیت کاملا آسیب ندیده. امید به بهبودی در مورد شما خیلی بالاست.

آخه آقای دکتر من خودم روانشناسی خوندم این چیزارو میدونم، این مریضیارو میشناسم. اصلا همین باعث شده که گیج ترم بشم. راستش یه مسئله دیگه ای هم هس

دکتر:  آقا! آقا! چی شد؟! کجا رفتین؟! یعنی چی؟!!! این چرا یه هو غیب شد!!

فوتبال دستی


معلم رو به کودک دبستانی: بیا. بیا اینجا. بابا نترس بهت میگم بیا اینجا یه دقّه. میگم کاری نمیکنم بیا.
کودک دبستانیِ ساده بلند میشود میرود به سمت معلم عصبانی.
معلم دو تا چک محکم میزدن تو گوش بچه و با لگد از در میندازتش بیرون.

 تیتر کاملتر: آخرین مِتد آموزش صداقت به کودک 

پلیس مجّرب


بنگ، بنگ، بنگ.
اوه اوه فکر کنم خورد تو سرش.
ایست! ایست! ایست!

گردش علمی



معلم: بچه ها این چند وقته حتما درساتونو خوب بخونین برای آینده ی خودتون میگم.
بابک در گوش حمید: ببین تا سهیل خم شد این مداد و بکن تو ...  
معلم: صفحه ی دویست و سینزده رو بیارید
سهیل: آی ی ی ، حمّال
معلم: سهیل آروم باش. کی میدونه  نوترون رو کی کشف کرد؟
معلم (بعد از 30 ثانیه سکوت): بی سوادا. مثلا امسال کنکور دارینا! نیوتون دیگه. اصلا اسمش روشه.
تمام کلاس با هم: اِ اِ نیوتون که شونصد سال قبل تر بوده ه  ه که .....
معلم: ساکت، ساکت. به مرده هم که روو بدی تو جاش کار خرابی میکنه.
بابک در گوش حمید: این مرتیکه دیگه خیلی داره زر زر میکنه. این دفه اگه زر زد این مداد و ....
بابک و حمید با هم: هه هه هه ....


گویند سنگ لعل شود ....