من بصورت نشسته و خواب آلود در صف آزمایشگاه!
(ساعت 7 صبح)
پیرمردی که تا کمر خم شده، دست به دل و لنگ
لنگان وارد آزمایشگاه میشود.
من در دلم: بیچاره! حالا من هیچمم نیست اینهمه اَدا
اطفار(میدونم بابا اطوار) در میارم این بدبخت حتما خیلی مریضه!
دکتر مسئول آزمایشگاه که حال و روز پیرمرد را
میبیند میپَرد وسط.
دکتر به پیرمرد: پدرجان شما نمیخواد تو صف
وایستید. آزمایشتون چیه؟
پیرمرد:آزمایش ادرارِ فقط.
دکتر: از صبح که تخلیه نداشتین؟ الان آماده
هستین برای نمونه گیری؟
پیرمرد: بله پسرم. دیروز که اومدم این آقای دکتر(اشاره
با انگشت) بهم گفتن که قبل از آزمایش نَرَم دستشویی. منم از دیروز صبح نرفتم. تمام
کلیه هام درد میکنه.
دکتر قرمز میشود، دست پیرمرد را میگیرد: زود
برین تو این کابین سریع تخلیه کنین....
من تنها کسی ام که بعلت نزدیکی به صحنه این
محاورات را میشنونم و از سرم دارد دود بلند میشود!
دکتر به "این آقای دکتر" (دکتر مورد
اشاره پیرمرد): صدبار بهتون گفتم درست توضیح بدین به مردم. این پدرش در اومده از
دیروز.
یک ربع ساعت بعد پیرمرد که حالا صافِ صاف راه
میرود، سُر و مُر و گُنده از جلوی من رد میشود و میرود بیرون.
من دارم از خنده روده بُر میشوم وسط آزمایشگاه!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر